فرهنگ امروز/ فاطمه امیراحمدی: نشست «رسانهای شدن علوم اجتماعی و انسانی در جهان امروز و ایران» با سخنرانی نعمتا... فاضلی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد که در این نشست فاضلی به دیدگاههای خود دربارهی «رسانهای شدن» و فراگیری آن در جهان امروز پرداخت و فرصتها و تهدیدهای آن را برشمرد. در ادامه مشروح این سخنان میآید.
طرح مسئله: گستردگی نقش رسانه در زندگی انسان مدرن
چهار فرافرایند اصلی، کل زندگی امروز را دربرمیگیرد؛ «جهانی شدن»، «فردی شدن»، «تجاری شدن» و «رسانهای شدن» (Mediatization). البته آنها با یکدیگر ارتباط دارند، در واقع جهانی شدن، فردی شدن و تجاری شدن در حال “رسانهای شدن”است و برعکس این نیز درست است؛ یعنی “رسانهای شدن” نیز جهانی، فردی و تجاری میشود. این ۴ فرافرایند تمام حوزههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی انسان و جامعهی امروز را تحت پوشش خود قرار داده و میدهد.
موضوع امروز صحبت من یکی از فرافرایندهای مهم دنیای امروز یعنی Mediatizing است، چیزی که من آن را با عنوان «رسانهای شدن» نام میبرم. البته رسانهای شدن معادل درستی برای آن نیست و معنای اصلی آن را بازگو نمیکند؛ لذا در حال حاضر به همین مفهوم بسنده میکنم. “رسانهای شدن” یک دیدگاه است و از این دیدگاه میخواهم یکی از ابعاد فرهنگ امروز یعنی علم انسانی-اجتماعی را تحلیل کنم. «رسانهای شدن» مثل تمام بحثهای علم اجتماعی بحث بسیار پردامنه و گستردهای است که در این جلسه تنها به طرح مسئله میپردازم. این را نیز یادآور شوم در مورد “رسانهای شدن” تا آنجایی که جستوجو کردم مطالعه و تحقیقی نشده است و رابطهی آن با علوم اجتماعی و انسانی به زبان فارسی جز مقالهای که من چند سال پیش داشتم، چیز دیگری نیافتم. این موضوع یک مسئلهی جهانی است که به زبانهای گوناگون بهویژه انگلیسی کتابها و مقالات زیادی وجود دارد. حتی تأثیر آن بر علم و تمام علوم اعم از طبیعی و انسانی زیاد بحث شده است بهویژه از سال ۱۹۹۰ به بعد روی این موضوع اندیشمندان بیشتر متمرکز شدهاند. یکی از حوزههای مطالعات همهی رشتههای علوم انسانی و اجتماعی، مسئلهی “رسانهای شدن” بوده است.
محققان رشتههای مختلف مطالعات ارتباطی و زیرشاخههای علوم اجتماعی و انسانی به طور گستردهای شروع به مطالعهی رسانهها و ارتباطات کردهاند؛ در نتیجه مسئلهی رسانه یکی از موضوعات بینرشتهای برای تمام رشتههاست، ادبیات، تاریخ، فلسفه و غیره. یک دلیل گسترش مسئلهی مربوط به رسانهها این واقعیت است که رسانهها به مؤلفهی ساختاری زندگی فردی و جمعی انسان امروز تبدیل شده است، این برای اولین بار در حال اتفاق افتادن در تاریخ است، این یک انقلاب همهجانبه در دنیای امروز و مدرن است. امروز دیگر رسانه یک ابزار یا فن نیست که به انتخاب ما باشد، بخواهیم استفاده کنیم یا خیر، ما در جهان رسانه به دنیا میآییم، با آن زندگی میکنیم و با آن نیز میمیریم. امروز ما با محیط و زبانی به نام رسانه در حال زندگی هستیم؛ رسانه زبانی است که با آن میاندیشیم، احساس و درک میکنیم و میبینیم و درعینحال یک محیط است، به همین دلیل چیزی فراتر از یک ابزار است. به همین خاطر محققان در حوزههای مختلف واژههای مختلفی ابداع کردهاند.
یکی از ویژگیهای مهم دنیای امروز تکنولوژیهای ارتباطی است. از ابتدای قرن نوزدهم (دهههای ۵۰ و ۶۰ به بعد) که صنعت چاپ به وجود آمد “رسانهای شدن” آغاز شد. به تدریج که تکنولوژیهای جدید آمدند، تقریباً از سال ۱۸۳۹ به اینسو، عکاسی، روزنامه و ... به منصهی ظهور رسیدند. آنها مسیری را طی میکنند تا به امروز میرسند. در زندگی روزمره تجربههایی که داریم، میبینیم که اینترنت، موبایل، ماهواره و قبلتر کتابها و روزنامهها و مجلات بخش مهمی از زندگی فردی و جمعی انسان است و جامعهی معاصر و مدرن را دربرگرفته است. وجود تکنولوژیهای ارتباطی و رسانهای بهعنوان یکی از مؤلفههای ساختاری جامعهی مدرن دورههای مختلفی را طی کرده است و هرقدر از سالهای ۱۷۰۰ به اینسو آمدهایم روزبهروز با ظهور تکنولوژیهای جدیدتر بر دامنهی وضوح و نفوذ اشکال مختلف رسانهها بر زندگی فردی و جمعی انسان معاصر و جامعهی امروزی افزوده شده است. به همین دلیل یک فرایند انباشتی و نیز یک نفوذ فزایندهای را رسانهها بهطورکلی در زندگی ما داشتهاند و دارند. هرچه ما به زندگی اکنون نزدیکتر میشویم، ابعاد Problematic (مسئلهمند) رسانهها در زندگی ما بیشتر میشود و ما روزبهروز در نتیجهی گسترش رسانهها و تأثیری که دارند و امکانی که به ما میدهند از لحاظ آگاه شدن و دست یافتن به یک خودآگاهی انتقادی، خود مسئلهی رسانهها بیشتر کانون تفکر انسان امروزی قرار میگیرد.
جایگاه «رسانه ای شدن» در میان انواع مطالعات رسانه از آغاز تا اکنون
یکی از انواع مطالعات رسانه، بررسی تأثیر رسانه[۱] بر زندگی ما است، این قدیمیترین سنت است. در اینجا فرض بر این است که رسانه یک تکنولوژی است که بیرون از ما است نه درون ما. در این سنت، رسانه یک مؤلفهی ساختاری نیست، بلکه ابزار است که ما میتوانیم آن را انتخاب کنیم یا نکنیم. این ابزار در بیرون ما است در نتیجه بر ما اثر میگذارد و ما هم بر آن اثر میگذاریم.
سنت دوم در مطالعات رسانه به نام Audience Studies (مطالعهی مخاطبان) است. این سنت تأکید میکند که مخاطبان در تفسیر و فهم معنای رسانهای مشارکت دارند. هر دو سنت فوق از سنتهای قدیمی هستند و حداقل سابقهای ۸۰ ساله دارند.
مطالعات رسانهای شدن و نظریهی رسانهای شدن[۲] بهعنوان سنت سوم میآید و دو سنت قبلی را کامل میکند. در این سنت تأثیر رسانه بر ما، یا تأثیر ما بر رسانه نیست، بلکه میخواهد بگوید رسانه تغییردهنده، ساختدهنده، محیط و زبان زندگی فردی و جمعی ماست؛ پس “رسانهای شدن” فرایندی است که در تکامل رسانهها شکل گرفته است.
چرخش رسانهای تمام ابعاد زندگی ما را دربرمیگیرد؛ اقتصاد، سیاست، فرهنگ، مذهب و غیره، چون رسانه در حال تبدیل شدن به مؤلفهی ساختاری شکلدهنده و حضور همهجایی به تعبیر جان تامسون است. از نگاه او رسانهای شدن یعنی گسترش نقش و حضور همهجانبهی رسانهها در تولید و توزیع و کاربست معناها و نمادها است؛ یعنی کل سیستم معناسازی ما توسط رسانه در حال شکل گرفتن است، به همین دلیل “رسانهای شدن” فرایند یا فرافرایندی است مثل جهانی شدن، فردی شدن و تجاری شدن.
ویژگیهای “رسانهای شدن”
مفهوم”رسانهای شدن”مثل اکسیژن و هوایی است که در حال تنفس آن هستیم. یکی از ویژگیهای آن، این است که ما را از دنیای انتقال اطلاعات و دورهی کمیابی اطلاعات به دنیای وفور اطلاعات انتقال داده است. در واقع همهی افراد حتی کمسوادترین افراد به طرز شگفتانگیزی، ذهن و ضمیر و زبانشان انباشته از اطلاعات مختلف شده است.
ویژگی دوم “رسانهای شدن” این است که بیش از هر زمان در تاریخ، مسئلهی ارتباط و تعامل را در کانون توجه ما قرار داده است. ارتباط چنان اهمیت پیدا کرده است که امروزه آخرین تحولات معرفتشناسانه و نظریهپردازی در حوزههای اجتماعی افرادی مثل برنو لاتور و جان لو و بسیاری دیگر اساساً شبکهای شدن (Net Working) را روح اصلی زندگی انسان میدانند. ”رسانهای شدن” زندگی را بهسویی برده است که باید ارتباطی بیندیشیم. برای همین است که نظریهی کنش ارتباطی هابرماس روزبهروز بیشتر مطرح میشود. هابرماس در دهههای ۶۰ و ۷۰ نظریهی خودش را مطرح کرد، ولی از دههی ۹۰ به بعد در واقع آرای جهانی را به خود جلب کرد، در واقع هابرماس نظریهی خودش را برای امروز گفته بود.
نکتهی سوم، “رسانهای شدن” این امکان را فراهم ساخته تا قدرت سوژگی و عاملیت افراد بیشتر شود. امروز افراد از فاعلیت و عاملیتها و خلاقیتهایی برخوردار است که هیچ سوژهای در هیچ دورهی تاریخی برخوردار نبوده است. کافی است مطالعاتی که روی موبایل یا تلویزیون و یا هر رسانهی دیگر صورت گرفته، نگاه شود، میبینید که هریک از انسانها در حال تبدیل شدن به یک جهان هستند. هر انسانی امروزه به یک محیط بزرگ تبدیل شده است، هر حرکتی که ما داریم و هر کاری که در حال انجام هستیم در واقع حرکت یک فرد نیست، بلکه حرکت یک جمع، یک جامعه، یک تاریخ، یک فرهنگ و یک ایدئولوژی است. دیگر هیچکس یک نفر نیست، همهی ما در امتداد یک شبکهی بزرگی هستیم که رسانهها به وجود آوردهاند. به همین دلیل سوژگی و عاملیت ما بسیار افزایش پیدا کرده است.
نکتهی بعد، مسئلهی شبکه و ارتباط باعث شده که نه تنها قدرت سوژگی و عاملیت انسانها بهعنوان انسان، بلکه قدرت اشیا هم افزایش پیدا کند. امروز تکتک اشیا از چنان عاملیت و فاعلیتی برخوردار شدهاند که نقش تعیینکنندهای در تمام ابعاد زندگی ما دارند. نظریههای جدید به جای استفاده از واژهی Actor از Actant صحبت میکنند. Actant یعنی کنشگری موجودات زندهی انسانی و غیرانسانی (گیاهان، مواد مصالح و غیره). اشیا نیز چون انسانها در تولید معنا دارای قدرت وسیعی شدهاند.
و بالاخره”رسانهای شدن” باعث شده تا ما در فهم خود از تلقی علم و جهان یک بازبینی و بازاندیشی داشته باشیم؛ تلقی از خود، جامعه، انسان، معرفت و جهان هستی در حال دگرگونی است.
رسانهای شدن و تولید دانش قابل دسترس برای همگان و در همه جا
علم انسانی و اجتماعی در فرایند و در ذات تولید خود در حال همگانی شدن است، نه تنها در مصرف، بلکه در تولید نیز در حال همگانی شدن است. همهی ما بهعنوان جامعهشناس، انسانشناس، مورخ، فیلسوف و ادیب در یک فرایند در حال تولید همگانی دانش هستیم. LSE مدرسهی علوم سیاسی و اقتصادی دانشگاه لندن عنوان برجستهترین دانشگاهی را دارد که مربوط به علوم انسانی در جهان است. این دانشگاه از سال ۲۰۰۵ تمام سخنرانیهای خود را آنلاین کرده است. دیگر کلاسهای درس به چهاردیواریها محدود نیست و باید گفت این بخش اتفاقاً اهمیت بیشتری پیدا کرده است. همین امروز از یکی از این پادکستها سخنرانی یکی از اندیشمندان را گوش دادم در مورد اینکه “رسانهای شدن” در تخیل ادبی در جهان چه میکند و اینکه تخیل ادبی به خاطر “رسانهای شدن” در حال تغییر است، البته تخیل اجتماعی، فلسفی، انسانشناسانه و دیگر تخیلها در حال دگرگونی بزرگی است. امروزه گفته میشود یوتیوب بزرگترین دانشگاه جهانی است که تا به امروز به وجود آمده است. تا سال ۲۰۱۰ روزانه ۲۰۰ هزار کلیپ جدید به یوتیوب اضافه میشود؛ ۲ درصد این رقم مربوط به دانشگاهیان است، در واقع یک بخش یوتیوب دانشگاه است.
یکی از جنبههای موفق “رسانهای شدن” همان جهانی کردن علوم انسانی و اجتماعی است. علم، امروزه محدود به جزوههای قدیمی من استاد نیست، علم، آنلاین و برخط شده است؛ بنابراین یک فرصت طلایی برای ما فراهم شده است تا در یک شبکهی جهانی قرار بگیریم، در این صورت همزمان با جهان میاندیشیم، حتی در آن میتوانیم مشارکت داشته باشیم. باید گفت علم در حال مصور شدن است مثل موسیقی؛ یعنی کمکم موسیقی معرفت را هم میشنویم. ما میتوانیم وارد یک دیالوگ جهانی شویم، لازم نیست تنها شنونده باشیم و این برای اولین بار است که در حال اتفاق افتادن است. بنابراین “رسانهای شدن” فرصتها و تهدیدهای متعددی دارد، همه در اختیار ما هست و باید در آن تأمل لازم را داشته باشیم.
“رسانهای شدن” و تغییر رسالت علم
یکی دیگر از ابعادی که در محیط و زبان”رسانهای شدن” در حال دگرگونی است، مسئلهی رسالت اجتماعی علم است. وقتی میگوییم علم دموکراتیکتر شده است، تنها در فرایند تولید نیست. امروزه دیگر رسانه به شما اجازه نمیدهد در یک جا بمانید. زمانی بود که وقتی اندیشمندی وارد حوزهی رسانه میشد به شدت مورد انتقاد قرار میگرفت؛ مثلاً ادموند لیچ انسانشناس، در سالهای ۱۹۶۰ وقتی به BBC رفته بود و در آنجا به صحبت پرداخته بود، مورد انتقاد قرار گرفت. البته هنوز هم این نگاه در افرادی وجود دارد که جزو افتخاراتشان این است که وارد رسانه نشدهاند.
میخواهم بگویم مسئلهی “رسانهای شدن” فقط بازنمایی علم و معرفتشناسی آن نیست، بلکه رسالتی است که دارد خود را به گفتمان این علم تبدیل میکند. امروز استیون سیدمن در کتاب «چالشها و پرسشهای جامعهشناسی» که آقای خلیلی آن را به فارسی نیز ترجمه کرده است، همینطور که در حال مرور تاریخ جامعهشناسی است، توضیح میدهد که از کارل ماکس یعنی از سال ۱۸۴۰ به بعد تا وبر، همه به نوعی روزنامهنگار بودند؛ به این دلیل جامعهشناسی بخشی از گفتمان عمومی بود و باید همین کار را میکردند، اما امروز این امر بیشتر شده است و در واقع سیدمن توضیح میدهد که همه چیز در حال عمومی شدن است.
امروز به سمتوسویی در حال ره سپردن هستیم که باید من جامعهشناس به تأیید (مثلاً) همسایه و آشنایان و فامیل بهعنوان جامعهشناس برسم و آنها نیز مرا به نوعی مورد تأیید قرار دهند، در غیر این صورت ما جامعهشناس نخواهیم بود. منظورم این است که رسالت و دید[۳] علم تغییر کرده است. علم حالا جزء گفتمان عمومی شده است، ما جامعهشناسان نیز باید پاسخ بدهیم. اگر فحشا در خیابان زیاد است تنها سیاستمداران مسئول نیستند، جامعهشناسان، روانشناسان و انسانشناسان نیز باید پاسخگو باشند. اگر فقر، بحرانهای اجتماعی و محیط زیست زیاد است، در تمام این مسائل من جامعهشناس، روانشناس و انسانشناس هم مسئول هستم؛ یعنی جامعه ما را مسئول میداند و این رسالت اجتماعی علم[۴] است. من از مسئولیت اجتماعی همگان سخن میگویم نه تنها مسئولیت اجتماعی سازمانها بلکه از مسئولیت اجتماعی تاریخ، فلسفه و غیره.
امروزه هرکس قلم دست میگیرد خطاب به جامعهشناسان، انسانشناسان، مورخان و ادیبان سؤال میکند که در حال چه کاری هستید؟ شاید کسی برای اولین بار است که قلم به دست گرفته است، اما در وبلاگ و وبسایت و روزنامهاش همه را زیر سؤال میبرد: شما ای جامعهشناس، انسانشناس، تاریخنگار و ... کجا هستید، چه کار میکنید، چرا پاسخگو نیستید؟
منظور این است که رسالت اجتماعی علم از جمله علوم اجتماعی و انسانی، به هستهی گفتمان علم اجتماعی و انسانی در دههی اخیر تبدیل شده است. برای همین است که کسی مثل ژاک دریدا در مقالهی خود وقتی در مورد توصیف مقام پرفسور یا استاد دانشگاه صحبت میکند، میگوید: Profess یعنی اعتراف کردن، بیان کردن و افشا کردن. پرفسور به این معنا نیست که چیزی اختراع کرده بلکه پرفسور کسی است که در حال بیان کردن و گفتن چیزی است. برای چه کسی؟ برای عموم. نمایندگی جمع را میپذیرد، به همین خاطر پرفسور شدن سخت شده است، باید قلندر باشید، باید ریسک کنید، باید توانایی این را داشته باشد که مقاله و کتابی بنویسید و سخنرانی کنید که آنجا تبعیضها، تمایزات، کمبودها، کاستیها، تنشها و ... افشا کند. پرفسور کسی نیست که یک جا مینشیند و برای ماقبل تاریخ یا در مورد دورههایی که هیچ مشکلی از مشکلات جامعه را حل نمیکند به سخن بپردازد یا بنویسد.
به تعبیر دریدا پروفسور کسی است که وارد حوزهی عمومی میشود و برای همگان از طریق رسانه شروع میکند به سخن گفتن و در واقع یک Public Voice و صدای همگانی است؛ صدای زنان، کودکان، فقرا، صدای کشمکشها، تبعیضها و تمام صداهایی که امکان ابراز آنها توسط فرودستان وجود ندارد. پرفسور شدن تنها این نیست که مقاله بنویسید و ارتقا بگیرید، این صنعت ارتقانامههایی که اساتید ما را از استادیاری به دانشیاری میرساند فقط برای کارگزینی خوب است و برای افزایش حقوق، نه برای پرفسور شدن؛ چون چیزی را افشا نمیکند. کسی که جستوجو میکند، مواظبت میکند که چیزی ننویسد و چیزی نگوید که احیاناً او را زیر سؤال ببرند و به او برچسب بزنند و نقدش کنند، به تعبیر دریدا پرفسور نیست؛ زیرا پرفسور سازوکار تبعیض را افشا میکند، تنشها و تمایزات را برملا میکند، از حقیقت سخن میگوید و آن را در گوش قدرت بیان میکند.
تأثیر رسانه این است که در واقع ما را وادار میکند تا خودمان آکادمیها را افشا کنیم، خودمان، خودمان را نقد کنیم. “رسانهای شدن” کمک میکند تا آموزش عالی به نقد خود، دانش و جامعه بپردازد و بهعنوان حرفهی انتقادی سخن بگوید؛ این نظریهای است که بارنت[۵] آن را مطرح میکند. بارنت این تئوری را زمانی بیان میکند که تحت تأثیر “رسانهای شدن” است. امروز جامعه در حال گذاشتن رسالتی بر دوش آموزش عالی و دانشگاه است که برای دیروز و یکصد سال پیش اینطور نبود، بهویژه در حوزهی علوم انسانی و علوم اجتماعی.
بنابراین، مهمترین کاری که رسانه در حال انجام آن است و شامل کشور ما نیز میشود، این است که رسانه کمک میکند و ما را تحت فشار قرار میدهد تا ما شفافیت حرفهای داشته و پاسخگو باشیم. ما محکوم هستیم به اینکه امروزه باید در برابر کارهای خود پاسخگو باشیم، در غیر این صورت حذف میشویم.
رسانهها درعینحال حکم سراسربینی هم دارند و ما را پشت شیشهها نیز قرار میدهند. برای همین دیگر تنها همکاران دانشگاهی نیستند که در مورد ما صحبت میکنند، روزنامهنگاران هم این کار را میکنند و سپس همین روزنامهنگاران واسطهای هستند که مردم و سیاستمداران را درگیر ما میکنند. اگر سیستم دموکراتیک نباشد، صداهایی که دگراندیشانه هست توسط همین رسانهها به محکمه کشیده میشود و هزینههای آن را باید به طور مضاعف پرداخت کند.
پینوشتها:
[۱] Media effect
[۲] Mediatization Studies & Mediatization Theory
[۳] vision
[۴]Social ResponsibilityforEverything
[۵] Barnet
ادامه دارد...
نظر شما